فرشته یک‌روز در کانالش از قول مهدی صالح‌پور نوشته‌بود: تابستان بلاگرها برمی‌گردند.»

تابستان که شد من برگشتم. جسته‌گریخته شاید، اما برگشتم. اول به خودم بعد به وبلاگم. حالا که برای خواندن وبلاگ‌هایتان، اینوریدر را باز کردم، دیدم که سپینود ناجیان هم برگشته یک‌ماه پیش. پسِ سال‌ها آمده و برایمان از خودش و کاروبارش می‌نویسد.‌ در یکی از پست‌ها از کارگاه نوشتنی که دارد برپا می‌کند نوشته و گفته که ترس از فراموشی و دلهره‌ی بی‌اعتناییِ آدم‌ها به آگهی‌اش را داشته و دیده که چطور هنوز زنده است در خاطرها و بغضش ترکیده. سپینودِ همشهری داستانِ آن‌همه سالمان. سپینودِ عزیزمان. بی‌عاطفه‌ایم اگر خوش‌آیندمان نباشد.

._138_. نامه‌ای به گذشته

._137_. دو عاشق در پس‌زمینه‌ی سفید!

._135_.هر کسی کو دور ماند از اصل خویش...

سپینودِ ,برگشتم ,آگهی‌اش ,آدم‌ها ,داشته ,دیده ,بی‌اعتناییِ آدم‌ها ,آدم‌ها به ,دلهره‌ی بی‌اعتناییِ ,و دلهره‌ی ,از فراموشی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اجاره ویلا امام قائم نقاشی ساختمان با رنگ روغنی - رنگ پلاستیک MicroPython فروشگاه اینترنتی مسبی روزمرگی های سعید قاسم زاده کتابخانه عمومی نیمروز زابل به یاد حضرت نوح علیه السلام مقالات مدیریت و حسابداری انیمه تایم